دنیزدنیز، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات شیرین

شیریرن زبونی های عسلکم

سلام گلم از وقتی 18 ماهت تموم شد دیگه جملات و کلماتی که می گی خیلی کامله و کمتر اشتباه می کنی یه وقتایی هم جملات و حرفایی میزنی که من می مونم اینا رو از کجا یاد گرفتی با خودم فکر میکنم که اصلا این فرشته ها هستند که دارند بهت یاد میدند مثلا یه شب داشتی با خودت حرف میزدی دقت کردم چی میگی نشسته بودی بالای سر یه کفش دوزکی که باهاش اشغالای کمو از رو فرش جمع می کنم میگفتی: خدای من! یعنی من میتونم به این دست بزنم؟ بعد یکمی فکر کردی گفتی: نه دنیز به این دست نزنیا کثیفه بعد گفتی: باشه دست نمیزنم خدای من!   یا اینکه چند شب بعدش دوباره داشتی با عروسکات بازی می کردی میگفتی: هوشنگ جان هوشنگ جان شما داری چکار می کنی؟ بعذ گف...
26 اسفند 1390

خودم برایش می گویم....

  تصمیم دارم خودم برای فرزندم بگویم   ریشه تمام ترس هایم را خودم برای فرزندم می‌گویم. یک روزی می‌نشینم و همه‌ی این‌ها را برای بچه ام تعریف می‌کنم وقتی این کار را می‌کنم که بچه‌ام هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا این‌ها را هضم کند و بعد از یاد ببرد     فرصت داشته باشد بپذیرد اما فراموش کند لحظه‌ی پذیرش را همان‌طور که احتمالا درد لحظه‌ی به دنیا آمدن را فراموش کرده است   اول از همه مرگ را برایش تعریف می‌کنم   پیش از این که عزیزی را از دست بدهد و رویارویی‌اش با نیستی خیلی شخصی باشد پیش از ا...
2 اسفند 1390
1